APARNIK1
رقص تانگو آل پاچینو در فیلم بوی خوش زن ... آلپاچینو نقش یک نابینا را بازی می کند
updated 12 years ago
ببار ای نم نم باران
زمین خشک را تر کن
سرود زندگی سر کن
دلم تنگه دلم تنگه
سرود زندگی سر کن
دلم تنگه دلم تنگه
بخواب بخواب ای دختر نازم
به روی سینه نازم
که همچون سینه سازم
همش تنگه همش تنگه
که همچون سینه سازم
همش تنگه همش تنگه
لالایی کن مرغک من
دنیا فسانه است
لالایی کن مرغک من
دنیا فسان است
هر لاله شب گیر این گیتار محزون
اشک هزاران مرغک بی آشیانست
هر لاله شب گیر این گیتار محزون
اشک هزاران مرغک بی آشیانست
ببار ای نم نم باران
ببار ای نم نم باران
زمین خشک را تر کن
سرود زندگی سر کن
دلم تنگه دلم تنگه
سرود زندگی سر کن
دلم تنگه دلم تنگه
Şekere Gatem Men Seni
Akşem Baben Gelende
Öğüne Atem Men Seni
Hop Hopun Olsun Oğlum
Gül Topun Olsun Oğlum
Sırali Gavak Dibinde
Toyluğun Olsun Oğlum
Atem Tutam Men Seni
Şekere Gatem Men Seni
Akşem Baben Gelende
Öğüne Atem Men Seni
Ev Süpürür Toz Eder
Hamama Gider Naz Eder
El Ayağı Kir İçinde
Yıkamam Diye Naz Eder
Atem Tutam Men Seni
Şekere Gatem Men Seni
Akşem Baben Gelende
Öğüne Atem Men Seni
و شب از عطر و بوی نسترن خالیست
به روی بستر خاموش این شهر ملال انگیز
تن عریان یک کودک ،
خزیده زیر تن پوشی که از وصله بسان دشتی از گل ،
رنگ در رنگ و گلگون است .
تو گویی جسم لرزانش
مثال شاخه ی بیدی میان موج و طوفان است .
نه پا پوشی ،
نه تن پوشی ،
نه حتی آرزوی کوچکی بر دل
نصیبي نيست او رااز این دنیای پر نعمت
مگر ، دستی کشیده در پی خواهش
مگر چشمی پر از اندوه و پایی آبله بسته
به روی سنگ فرشی که چون آغوش گرم مادری دلسوز می ماند
شبا هنگام خوابیده ،
و در رویای شیرینش
زگیسوي شب تاریک این شهر ملال انگيز ،
هزاران پولک سيمينه می چیند
خدایا ! لوح خام قسمتش انگار ز هر نقاشی ای خالیست
سكوت و وحشت و سرما درون قلب او جاريست
نمي دانم
نمی دانم که این دنیا پیش چشم خیس و نمناکش چگونه رنگ می گیرد .
چگونه رنگ مي بازد
غمی او را نمی کاهد ؟
غمی او را نمی کاهد
اگر در بيشه هاي بایر ،دستان این مردم
درخت مهربانی و سخاوت مثال هیزمی خشکیده می ماند؟
نمي دانم!!
چنان در خواب شيرين رفته آن كودك كه گويي دردي نيست
اگر بذر نوازش ، دانه احسان کمیاب است
و سال ، سال قحط ایثار و زوال مردمان پاك باز است .
چه غم باشد دل او را
که قلب پاک آن كودك
به نیم خورده سیبی خاک آلوده مسرور است .
- به پنجره سنگ خورده ( وقتی یه عاشق میره پای پنجره ی اتاق معشوقش و با یه تیکه سنگ کوچیک به شیشه پنجره میزنه , اونوقته که میگن به پنجره سنگ خورده , یعنی کسی اونور منتظره
خومار گوزدَن یاش گَلیر ؛ آی بری باخ ؛ بری باخ
- اشک ها از چشمای خمار جاری شده ؛ هآی بهم نگاه کن ؛ آهآی بهم نگاه کن
سَنی مَنه وئرسلر ؛ آی بری باخ ؛ بری باخ
- اگه تو رو به من بسپرن ( با ازدواجمون موافقت کنند ) ؛ هآی بهم نگاه کن ؛ آهآی بهم نگاه کن
الله ها دا خوش گلیر ؛ آی بری باخ ؛ بری باخ
- حتی خدا هم راضی میشه ( بخاطر این وصلت ) ؛ هآی بهم نگاه کن ؛ آهآی بهم نگاه کن
بری باخ ؛ بری باخ ؛ آی بری باخ ؛ بری باخ
- هآی بهم نگاه کن ؛ آهآی بهم نگاه کن ؛ هآی بهم نگاه کن ؛ آهآی بهم نگاه کن
پنجره نین میللَری ؛ آی بری باخ ؛ بری باخ
- میله های پنجره ( که بین من و تو قرار داره ) ؛ هآی بهم نگاه کن ؛ آهآی بهم نگاه کن
آچدی قیزیل گوللَری ؛ آی بری باخ ؛ بری باخ
- شاهده که شکوفه گل های محمدی هم ( بخاطر من و تو ) شکفته ؛ هآی بهم نگاه کن ؛ آهآی بهم نگاه کن
اوغلانی یولدان ائیلَر ؛ آی بری باخ ؛ بری باخ
- پسر رو از راه بدر میکنه ؛ هآی بهم نگاه کن ؛ آهآی بهم نگاه کن
قیزین شیرین دیللَری ؛ آی بری باخ ؛ بری باخ
- شیرین زبونی های دختره ؛ هآی بهم نگاه کن ؛ آهآی بهم نگاه کن
بری باخ ؛ بری باخ ؛ آی بری باخ ؛ بری باخ
- هآی بهم نگاه کن ؛ آهآی بهم نگاه کن
گِييب گولي توماني
يه پيژامه گل منگلي پوشيده ( بهتره شلوارک دخترانه امروزي رو تصور کنيد )
بالام ناي گولوم ناي , سکينه دايي قيزي ناي ناي...
دختر دايي سکينه ني ناش ناش ني ناش ناش , "بالام ناي گولوم ناي" در ترکي آذري يه چيز تو مايه هاي "ني ناش ناش" فارسيه که مخاطب رو با اين اصطلاح دعوت به رقصيدن ميکنن.
الوم بويون قورباني , ني نيم يار ني نيم يار...
بشم فداي قد و بالاش , هر کاري کنم براي يار ( يا همون عشقش ) کمه...
اوينيان بله اوينار
آهان , هر کي ميخواد برقصه بايد اينجوري برقصه , آها...
( حالا از اينجا به بعد تصور کنيد که سکينه شروع به رقصيدن واسه عشقش کرده )
بالام ناي گولوم ناي , سکينه دايي قيزي ناي ناي...دختر دايي سکينه ني ناش ناش ني ناش ناش , "بالام ناي گولوم ناي" در ترکي آذري يه چيز تو مايه هاي "ني ناش ناش" فارسيه که مخاطب رو با اين اصطلاح دعوت به رقصيدن ميکنن.
الوم بويون قورباني ني نيم يار ني نيم يار...
بشم فداي قد و بالاش , هر کاري کنم براي يار ( يا همون عشقش ) کمه...
نَه نَه مي يولآ سآلام
مادرمو راهي ميکنم ( منظور براي خواستگاري )
بالام واي گولوم واي سکينه دايي قيزي ناي ناي
واي دلبندم , واي گل ِ من , دختر دايي سکنه , ني ناش ناش...
باشينا من دولانيم , ني نيم يار ني نيم يار
دور ِ -سرش- بگردم , هر کاري کنم براي يار ( يا همون عشقش ) کمه...
سَنه بِله دولانيم , ني نيم يار ني نيم يار...
دورش بگردم , هر کاري کنم براي يار ( يا همون عشقش ) کمه...
پدر عزیز من عاشق دخترش بود . با تمام سلولهایش مرا دوست داشت و با تمام وجود این عشق را بدون اینکه به غرور مردانه اش فکر کند تا آخرین لحظات مرگش به من منتقل کرد . با پدر زیاد سفر کردم ... پدر نه .....بابا .... ولی آن سفر 3 روزه در 4 سالگی با تمام لحظاتش در ذهنم ثبت شده . چرایش را نمی دانم .سفری که یک روزش به ارومیه بود و دریاچه ارومیه .حالا تمام قربان صدقه رفتنهایش یکجا با دریاچه ارومیه برایم تداعی میشود .
کاش دریاچه نمیرد. کاش خاطراتمان دفن نشود. کاش ...............